سید مسیح نصر الله ::
یکشنبه 85/11/22 ساعت 2:54 عصر
بی کلاه رفته بودم بیرون
عجب سینورزیتی گرفته بودم هنوز یادم که می افته مخم سوت میکشه
سر کلاس هم استاد ول کن نبود
رفیق ما هم گیر داده بود تو هم باید اظهار نظر کنی ما هم یهویجوری یه چیزی پروندیم
شانسی شانسی گرفت
حتی نفهمیدم استادم در مورد تعریف از من چی گفت
شب بود که لای چراغ بالای ماشینها به سرعت با پیکونمون(پیکان خودمان،اصطلاح خودمانی آن میباشد)به طرف خانه در حرکت بودم
چند لحظه بعد روی تختم ولو بودم و آه وناله فایده ای نداشت.بلند شدم چای خوردم بدتر شد
کمی هم خودمو پیش مادرم لوس کردم که ای کاش نمیکردم
خواب بودم که به جای قرص با یک عدد کرم مالشی وارد اتاقم شد
تا تاومدم بگم این چیه نصفش روی پیشانی مبارکم خالی شده بود(احساس وظیفه و از ای حرفها)
چشمتان روز بد نبیند چرا که کرم کرم فلفلی بود
آقا ما رو میگی سینوزید یادمون رفت و بس چسبیدیم به سوزش ناشی از کرم
بعد هم مادر گرامی یک عدد کلاه را که تو سر مورچه هنم نمیرفت نمیدونم چطور وارد کله مبهرک ما کرد(معجزه و از این حرفها)
خلاصه چند لحظه بعد بنده لخت مادر زاد در حمام سر میکردم و با چشمهای بسته به شدت در حال زحمت برای کندن آن کرمها بودم
غافل از اینکه کرم نبود که سریش بود انگار
چشتو باز میکردی کور میشدی سرتون رو درد نیارم چون مادر شما هم ممکنه هوس کنه خوبتون کنه
بعد از کلی به در ودیوارو دوش وآینه خوردن وبعد از چند فقره سر خوردن روی صابون
بالاخره کنده شد وما به سلامت از حمام بیرونه آمدیم این داستان چند نکته اخلاقی دارد
1 هیچ وقت خودتان را برای مادرتان لوس نکنید چون ممکن است آن وقت خدای ناکرده احساس مسئولیت کنند
2وفتی سینوزیت سراغتان آمد زیاد آه وناله نکنیدچون شما که نمیدانید کرو مالشی از نوع فلفلیش چقدر بیشتر درد داره
3بعد از سر دزرد و حمام وبعدا ز آن همه سر درد و در دسر یادتان نرود که قبل از بیرون آمدن زیر حوله لبا س بپوشید چون آنوقت ممکن است به شدت ضایع شوید و آثار روحی دردآور این مورد بدتر از تمام موارد درد آور جسمی و ماندگارتر میباشد
با تشکر
خودم
نوشته های دیگران()